و منهم: قدوۀ اهل ملامت و داده به بلا سلامت، ابوصالح حمدون ابن احمد بن عمارة القصار، رضی الله عنه
از قدمای مشایخ بود و متورعان ایشان و اندر فقه و علم به درجۀ اعلی بود و مذهب ثوری داشت و اندر طریقت مرید ابوتراب نخشبی بود و از آن علی نصرآبادی. و وی را رموز رقیق است اندر معاملات و کلام دقیق اندر مجاهدات.
همی آید که چون شأن وی اندر علم بزرگ شد، ائمه و بزرگان نشابور بیامدند وی را گفتند: «تو را بر منبر باید شد و خلق را پند داد تا سخن تو فایدۀ دل ها باشد.»
گفت: «مرا سخن گفتن روا نیست.» گفتند: «چرا؟» گفت: «از آن که دل من اندر دنیا و جاه آن بسته است. سخن من فایده ندهد و اندر دل ها اثر نکند، و سخن گفتنی که اندر دل ها موثر نباشد اسختفاف کردن بود بر علم و استهزا کردن بر شریعت و سخن گفتن آن کس را مسلم باشد که به خاموشی وی دین را خلل باشد، چون بگوید خلل برخیزد.»
از وی پرسیدند که: «چرا سخن سلف نافع تر است مر دل ها را از سخن ما؟» گفت: «لأنهم تکلموا لعز الإسلام و نجاة النفوس ورضا الرحمن، و نحْن نتکلم لعز النفْس وطلب الدنیا و قبول الخلْق.»
از آن چه ایشان سخن مر عز اسلام و نجات تنها و رضای خداوند تعالی را گفتند و ما مر عز نفس و طلب دنیا و قبول خلق را گوییم. پس هر که سخن بر موافقت مراد حق تعالی گوید و به حق گوید، اندر آن سخن قهری و صولتی باشد که بر أسرار اثر کند و هر که بر موافقت مراد خود گوید، اندر آن سخن هوان و ذلی باشد که خلق را از آن فایده ای نباشد و ناگفتن آن به از گفتن باشد؛ از آن چه مرد از عبارت خود بیگانه شود، بهتر بود.
و من چنان دانم که آن بزرگ جهان، ایشان را از سر خود دفع کرده است مر ترک جاه و رسم را.